به قلم : سامان تاریخ نگارش: یک شنبه 20 مرداد 1392
در طواف شمع میهن پر کشان پروانه ام آشنای کوی عشقم ، ساکن میخانه ام
چون سمندر پر کشم مستانه در آتش روم شاهباز عشقم و در قله باشد لانه ام
آن نه من باشم که از مهر وطن دل بر کنم کز همه ملک جهان من عاشق این خانه ام
درس جانبازی من از آزادگان آموختم همچو فرهادم به شهرت عاشقی دیوانه ام
قصه ها دارم به یاد از روزگار کودکی من از این افسانه هم ناله با حنانه ام
خاطرات تلخ و شیرین در این گهواره است زین سبب در راه جان دادن چنین افسانه ام
مام میهن درس عشق و یک دلی داده مرا زین جهت با بی دلان اندر جهان بیگانه ام
روز سختی ، ترک میهن کار خود کامان بود در نبرد حق و باطل چون یلی مردانه ام
من نیم مثل پرستو تابع آب و هوا چون کبوتر هستم و ایران بود کاشانه ام
عاشق گلزار عشق همچو بلبل در بهار کی اسیر لانه و در بند دام و دانه ام
خاک پاکت ای وطن شد توتیای چشم من بار عشقت را به منت می کشم بر شانه ام
پاسدار کاخ عقل و عاشق آزادیم پاسبان دینم و مستحفظ این خانه ام
چشم دشمن کور و بختش سرنگون بادا که من باز می سازم ترا ای خانه ی ویرانه ام
گفت کسری ای وطن ای مأمن عشق و صفا جان به راهت می دهم ای گوهر یکدانه ام
برچسبها: <-TagName- ><-TagName- ><-TagName- >
10:18